سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیاسی‌نوشت‌های یک دختر دانشجو

آیت الله علم الهدی: دشمن فضای مجازی را تصرف کرده است. بنده خدمت آیت الله سیستانی در نجف رسیدم. دیدم تمام اطلاعات ایشان از ایران از فضای مجازی است. حتی خواستم با ایشان صحبت کنم، چون وقت کم بود ایشان می گفتند من همه اینها را می دانم. یک مرجع تقلید عالیقدر و بزرگ تشیع کانال اطلاعاتی اش فضای مجازی شده است، چه برسد به اینکه یک جوان دانشگاهی و حوزوی و یا یک آدم معمولی! و می بینید که دشمن فضای مجازی را میدان جنگ کرده است. حال شما در وبلاگ نویسی بنشینید حساب کنید، اگر فرضاً ما در داخل و خارج ??میلیون وبلاگ نویس داشته باشیم، ?میلیون و پانصدهزارش بر ضد اسلام است.... جنگ سایبری را جدی بگیرید...مسئله جنگ ما در فضای مجازی به این حد رسیده است که هر کس دستش می رسد با هر وسیله ای که می تواند متوسل بشود...

علی اکبر جلالی -کارشناس فناوری اطلاعات- با بیان اینکه اتحادیه جهانی مخابرات حداقل دسترسی کاربران به اینترنت 256 کیلوبیت در ثانیه را به عنوان شاخص ضریب نفوذ محاسبه می کند و دسترسی کاربران به اینترنت دایل آپ (کمتر از 56 کیلو بیت) جزء شاخص های ضریب نفوذ محسوب نمی شود گفت: از نظر اتحادیه جهانی مخابرات (که ایران نیز در آن عضو است)، ایران اصلا اینترنت ندارد و ضریب نفوذ اینترنت در ایران زیر یک درصد است.

جناب مستطاب آیت الله علم الهدی دام عزه و توفیقه؛ بنده از شما سوال می پرسم در کشوری که اصلا اینترنت ندارد چه انتظاری برای حضور پررنگ خیل انقلابیون که بیشتر آن ها از پابرهنه گان مستضعف هستند، می توان داشت؟ دشمن چه کسی است؟ مسئولان فناوری اطلاعات و ارتباطات کشور خودمان یا مرفهان بی دردی که به خاطر داشتن پول بیشتر حق استفاده از اینترنت پرسرعت را دارند؟
چه کسی است نداند که سرعت اینترنت در ایران پایین تر از عراق و ونزوئلا و بولیوی است و هزینه آن هم از عهده قشر عظیمی از مردم ایران برنمی آید و نتیجتاً بیشترین بهره مندی از این موهبت در اختیار طبقه متوسط و ثروتمند جامعه قرار گرفته و طبیعتاً این قشر از جامعه چون بیشترین و بزرگترین دغدغه شان جیب مبارک شان است، نه تنها حاضر نیستند مثقالی برای انقلاب هزینه کنند که برعکس نان خود را در ضربه زدن به آرمان های انقلاب برای رهایی از 1- فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم های بین المللی و 2-  فشارهای ایدئولوژیک که دست آن ها را برای تجاوز به مال ضعفا قطع می کند، می بینند و دقیقا به همین علت است که  از هر ده هزار وبلاگ، نه هزار و پانصدتای آن بر ضد اسلام می شود و دقیقا به همین علت است که باید دشمن را در همین نزدیکی ها جستجو کرد نه در آن سوی مرزها!

مرتبط: آقای وزیر, نمیدانید؟ یا فکر می کنید ما نمیدانیم؟


اگر به خاطر داشته باشید انتخاب سه وزیر زن از سوی رئیس جمهور -احمدی نژاد- برای تشکیل کابینه دولت دهم، با واکنش هایی از سوی برخی علما روبه رو شد که پس از استدلال دکتر احمدی‌نژاد مبنی بر اینکه 50 تن از 313 یار اصلی امام زمان(ع)، زن هستند آیت الله علم الهدی این مطلب را غیر مستند خوانده و بیان داشتند: "اگر بناست یک مستند شرعی برای رئیس‌جمهور متدین وابسته به ارزش‌‌های دین مطرح باشد که تعبد و تقید به شرع دارد، حداقل باید با بزرگان روحانیت در این زمینه مشورت شود. اینکه می‌گویند 50 نفر از 313 یار امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف زن هستند، همچنین چیزی نیست. در کتاب شریف بحارالانوار در جلد 52، بیش از 10 روایت در این‌باره و درباره 313 اصحاب، کلمه «رجل» آمده و به غیر از یک روایت که کلمه «رجل» نیامده، در همه روایت تصریح شده که این 313 نفر مرد هستند."

یکی از خواهران مومن و پیگیر  مقارن با فرارسیدن ایام مبارک ولادت امام زمان روحی فداه، در این مورد از محضر آیت الله مکارم شیرازی استفتا نموده اند که عینا به نقل از وبلاگ ایشان به شرح ذیل می باشد:

با سلام و احترام.......حضرت آیت الله
بالاخره در بین 313 نفر یار امام زمان زن هم وجود دارد یا نه؟؟زمانی در کتابها خواندیم 50نفرشان زن هستند اما بعد از اینکه رئیس جمهور این مطلب را جوازی برای حضور وزرای دانست بسیاری اصل مطلب را مورد انکار قرار دادند آیا ما زنان در زمان حضور حضرت مهدی جزءآن 313 نفر خواهیم بود ...اگر نیستیم چه کاره خواهیم بود ؟اگر نیستیم پس باید آرزوی سربازی حجت حق را به گور ببریم

و پاسخ  بسم الله الرحمن الرحیم

:: با اهداء سلام و تحیت؛

جواب : 
آری در بین یاران امام عصر (عج) زنان نیز وجود دارند.

همیشه موفق باشید               

دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی: / بخش استفتاءات



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در پنج شنبه 89/4/31ساعت 8:24 عصر توسط شیدا جاوید
    نظرات دیگران()

    f-hami.blogfa.com



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در دوشنبه 88/7/13ساعت 10:20 عصر توسط شیدا جاوید
    نظرات دیگران()

    با اوجگیری ناآرامی های پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بود که همفکران دکتر سروش، با اشتیاق اعلام کردند: "روح پوپر، بر فراز تهران است." (پوپر ، نظریه پرداز غربی است که دکتر سروش دلبستگی خاصی به آرای او دارد.) و بدین سان تجمعات گروهی از مردم که در اعتراض به حق قانونی گروه بزرگتر شکل گرفته بود را تحت عنوان "دموکراسی" تشویق نمودند.

    سروش در این باره گفته بود: "این اتفاقی که در ایران افتاد و خیلی هم جالب بود یک معنای ویژه ای را نیز از دمکراسی نشان داد. همانطور که می دانید بر اساس رای پوپر در دمکراسی مهم این نیست که شما بتوانید کسی را نصب کنید بلکه مهم آن است که بتوانید او را عزل کنید. مردم عزمشان را جزم کرده بودند که آقای احمدی نژاد را عزل کنند و این یکی از نماد های بارز دمکراسی و جمهوریت در کشور ما بود که موانعی آمد و آن را سد کرد."
    جای سوال دارد که این چه دموکراسی ای است که پارا فراتر از قانون گذاشته و نقض قانون انتخابات را به منزله تحقق "جمهوریت" تلفی می کند و باید پرسید:"آیا در کشورهای به ظاهر دموکراتیک مانند امریکا و انگلیس هم مردم قادر به نقض قانون انتخابات، که به اعتقاد دکتر سروش متضمن جمهوریت است، هستند؟! یا تنها در ایران است که روح پوپر اجازه بلندپروازی دارد!
    هرچند در داخل، برخی از نخبگان سیاسی با حرکت های نسنجیده خود، به مثابه سربازی که در اطاعت از فرمانده خود هر کاری می کند، عمل کردند و شاید چشم امید سروش به همین سربازها بود که بتوانند مقدمات جمهوریت مورد نظر او را فراهم کنند.
    اما این امید دیری نپایید که مردم ایران با حضور پرشکوه خود در راهپیمایی روز قدس و استقبال "ویژه" از سربازان مذکور و مریدان ان ها دست رد بر سینه ی این متوهمان زدند و ثابت نمودند که در دفاع از حقوق خود، در برابر هیچ تعرض غیر قانونی ساکت نخواهند بود و نیازی به احضار روح پوپر هم ندارند.
    البته آن گروه اقلیتی که دکتر سروش از ان ها به «کل مردم» یاد می کند، نیز در این راهپیمایی به گونه ای خاص به چشم میخوردند. و خاص بودن این حضور، به دلیل شعارهای متمایز از شعار اصلی این راهپیمایی و سایر مردم بود که تنها به واسطه کینه و عداوت با دولت روی کار آمده، علیه دو کشور چین و روسیه سر داده شد.
    متاسفانه این اقلیت با وجه المصالحه قرار دادن برخی نخبگان سیاسی و استفاده از توهم رشد کرده در آنان، به خوبی توانستند در این مدت، به هر شکلی عرض اندام کنند و در این میان با استقبال جریان روشنفکری که تنها به فکر یارکشی بود روبرو شدند.
    جای تعجب است این نخبگان، که تمام بیانیه ها و مدعیات خود را با دغدغه ی حفظ و احیای ارمان های امام و انقلاب مطرح می کنند، چگونه پذیرفتند که روز قدس به میدان خودنمایی گروهی تبدیل شود که برخلاف نظریه امام در حمایت از قدس شریف، شعارداده و حرکت کردند.
    به هر حال، ساختار شکنی این گروه قلیل و حرکت های خلاف عرف آن ها و متمایز از سایر مردم، بیشتر، دلقکی را مجسم می ساخت که قصد جلب توجه دیگران را دارد و البته حرکات غیر حرفه ای این دلقک تنها باب دندان کسانی افتاد که خود از چندی پیش سیرک نمایشی و تبلیغاتی را برای جولان آن ها به راه انداخته بودند.

    به نظر می رسد پس از این اتفاقات و شیوع ویروس توهم در برخی نخبگان سیاسی، باید در استعمال تعبیر «نخبه» در مورد عده ای تجدید نظر اساسی صورت گیرد.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    **فکر می کنم این راهپیمایی به خوبی به توهم اندیشان ثابت کرد که ادعای تقلب در انتخابات تا چه حد بی پایه و اساس بود و در واقع این نیروهای ضد شورش نیستند که با حرکت آن ها مقابله می کنند بلکه این خروش مردمی است که از آرای خود در برابر این تعرضات صیانت می کند.

    **البته مشخص است که در اینجا منظور من از گروه قلیل آن عده ی معدودی هستند که بر اعتراض خود به نتیجه ی انتخابات و ابطال آن مصرند. و نه حامیان نامزدهای خاصی

    ** یکی از دوستانم خبر داد که در قم هم درگیری هایی میان برخی افراد حامی موسوی با نیروهای ضد شورش رخ داده است. البته این درگیری به دلیل محدود بودن جمعیت و البته غیر قابل تشخیص بودن آن ها از سایر مردم به دلیل عدم پوشش سبز، قابل توجه نبوده است. گفته می شود استفاده این گروه از بادکنک های سبز و ترکاندن آن ها در هنگام برخورد نیروهای ضد شورش، دستاویز عده ای فرصت طلب برای توسل به دروغ تیراندازی در راهپیمایی قم شده است. انصافا هم صدای ترکیدن این بادکنک ها برای کسی که از این موضوع بی اطلاع باشد، شائبه تیراندازی را تقویت می کند.

    ** ظاهرا این بلاگفا منتظر رفتن ما بود تا به خودسازی و پالایش مشکلات نفسانی اش بپردازد. اگرچه دیشب اینجا را به قصد پارسی بلاگ ترک کردم و بلاگفا را سه طلاقه کردم اما هنوز نتوانستم قابلیت هایی را که در اینجا به کارم می آید در انجا کشف کنم و به همین دلیل، اجالتا هر دو جا را به روز کردم.

    ** مطلب اخیر من در روزنامه ی "وطن امروز" (+)

    ** این مطلب احسنت دارد. (+)



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/6/29ساعت 10:58 صبح توسط شیدا جاوید
    نظرات دیگران()

    برخلاف تصور عامه ی مردم که چالش میان اصلاح طلبان و دکتر احمدی نژاد را مربوط به زمان ورود وی به عرصه انتخابات می دانند، این چالش به قبل از این زمان بر می گردد.
    نمونه ی عینی این ادعا، مصوبه ی هیئت دولت اصلاحات برای عدم حضور شهردار در جلسات هیات دولت بود که پس از شهردار شدن احمدی نژاد صورت گرفت.
    در حالیکه قبل از وی، همه ی شهرداران تهران در این جلسات شرکت می کردند و حتی در ماجرای محاکمه شهردار اسبق تهران (کرباسچی) حدود 5 ساعت از وقت هیات دولت به بررسی این مساله اختصاص یافت.
    پس از کاندیداتوری احمدی نژاد در انتخابات نهم ریاست جمهوری، خاتمی در اولین موضع گیری خود علیه وی به بهانه ی 20 دقیقه تاخیر به دلیل ترافیک سنگین تهران، در جمع دانشگاهیان، در تالار علامه امینی دانشگاه تهران، مدیریت شهری را زیر سوال برد. پس از این موضع گیری، احمدی نژاد به عنوان شهردار تهران در پاسخ، سخنانی را بیان کرد که اصلاح طلبان را چون سپند بر آتش بی تاب کرد.
    از جمله محسن آرمین، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، در حرکتی دور از نزاکت اعلام کرد: "امیدوارم احمدی نژاد از کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری منصرف نشود، به میدان بیاید تا بعد از انتخابات قانع شود که اندازه ی وزنش صحبت کند و نه بیشتر...اصلا ارزش ندارد در مورد اظهارات احمدی نژاد صحبتی شود، اگر آدم مهمی بود در مورد اظهاراتش، اظهار نظر می کردم." {باید پرسید چرا آقای آرمین پس از آنکه اهمیت احمدی نژاد با آرای مردم برایش ثابت شد دیگر در مورد او اظهار نظر نکرد؟!}
    اما پس از آنکه معلوم شد، احمدی نژاد به دور دوم راه یافته، در پیکاری نابرابر، جنگ تمام احزاب علیه وی سامان گرفت.
    اشتباه تاریخی اصلاح طلبان که شاید جبران آن تنها با یک بازسازی تشکیلاتی و فکری امکان پذیر باشد،
    حمایت همه جانبه از هاشمی رفسنجانی بود که تا آن زمان، او را به بدترین شیوه ها نقد و تخریب کرده بودند. جریان روشنفکری در مرحله دوم انتخابات نهم، شرایط پیش آمده را مشابه انتخابات سال 1381 فرانسه پنداشت که در آن از میان سه رقیب: لیونل ژوسپن سوسیالیست، ژاک شیراک میانه رو و ژان ماری لوپن رادیکال، نامزد جناح چپ (ژوسپن( در مرحله اول از صحنه انتخابات حذف شد و در مرحله دوم،
    جامعه ی فرانسه در برابر دو گزینه ی راستگرا قرار گرفت و فرانسویان با 82/5 درصد رای، ژاک شیراک میانه رو را بر ژان ماری لوپن تندرو ترجیح داد تا به گفته ی روشنفکران وطنی از مرگ جمهوری فرانسه جلوگیری کنند.
    جریان روشنفکری در ایران، با عدم درک شرایط و مطالبات واقعی مردم، به خیال خود با حمایت از هاشمی رفسنجانی درصدد حذف احمدی نژاد رادیکال برآمد و به این ترتیب میان توده مردم و طبقه روشنفکر شکاف عمیقی پدید آمد.
    حمایت جریان روشنفکری از هاشمی از دو جهت اشتباه بود و شاید بتوان شکست اصلاح طلبان در این دوره را نیز از تبعات همین اشتباه دانست.
    1- در صورت پیروزی احمدی نژاد، این حمایت به جدایی جریان روشنفکری از توده مردم و مطالبات آنان، منتهی می شد، که چنین شد.
    2- در صورت پیروزی هاشمی رفسنجانی، باز هم جریان روشنفکری دچار زیان می شد، زیرا این طبقه همواره از موضع نقد قدرت سخن گفته حال با حمایت از هاشمی رفسنجانی عملا در موضع تدافعی قرار می گرفت و برای دفاع از موضع گیری خود در دوران انتخابات یا می بایست تایید کننده ی عملکرد دولت وی باشد یا تا مدت ها در قبال آن سکوت اختیار کند که در هر دو صورت، به نفع کشور و جریان روشن فکری نبود.
    البته در کنار این اشتباه، ضعف های بنیادین دیگری هم متوجه جریان روشنفکری در ایران بوده است. که نداشتن یک تئوری نظری قوی و در نتیجه عدم شجاعت عملی مهمترین شان است. 
    یا شعارهای مبهمی که توسط این جریان در جامعه مطرح میشد. مثل شعار جامعه ی مدنی که به خاطر غریب بودن این مفهوم در ان زمان مقالات پرشماری در باب تحلیل و تشریح ان نوشته شد. اما به ناگاه اقای خاتمی چنین بیان نمود که منظورش از جامعه ی مدنی، "مدینه النبی" بوده است!     

    **در رابطه با بازداشت های سران و طراحان اغتشاشات اخیر و اعترافات آن ها، اگرچه عده ی زیادی با احساسی کردن موضوع سعی در غیر انسانی و غیر اخلاقی نشان دادن آن داشته و دارند و از جمله با تشبیه این دادگاه ها به دادگاه های زمان استالین، در انحراف اذهان عمومی و حتی برانگیختن آن ها می کوشند اما من اینجا می خواهم با استفاده از شیوه ی دیالکتیک -که خلع سلاح مخالف با سلاح خودش-است، به این مخالفت ها پاسخ دهم.
    طبق آنچه دکتر سروش در ناکارامد بودن حکومت دینی بیان می دارد، بشر امروز بشری است حقوق مدار و چون حکومت دینی تکلیف مدار است و در آن "تکلیف" بر حق "تقدم" دارد پس چنین حکومتی محکوم به سقوط است.
    طبق عقیده ی دکتر سروش، دکتر احمدی نژاد و سایر کسانی که بی جهت در مظان توهین و تخریب قرار گرفته اند لازم است برای اعاده ی حقوق خود بی هیچ توجهی به تکلیف شرعی و دینی خود مبنی بر رافت و مدارای اسلامی، خواهان مجازات قاطع و بدون اغماض با متهمین شوند.
    من فکر می کنم علیرغم این نظریه ی سروش، اصلاح طلبان بیشترین سود را از تکلیف مداری حکومت جسته اند چرا که تا به حال عمده ی کارشکنی ها و بی عدالتی ها و اخلال گری ها و تخریب ها و توهین ها و آشوب طلبی ها و نقض قوانین از سوی این جریان صورت گرفته که اگر قرار بود به تعبیر سروش یک حکومت حق مدار -و نه تکلیف مدار- با آن ها برخورد کند قطعا موجودیت آن ها با خطر زوال مواجه می شد، حال آنکه اهتمام حکومت ما به رعایت تکلیف و برخورد مسامحه و مساهله آمیز با متهمان، بیشترین حاشیه امن را برای آنها فراهم ساخته است.
    پس دوستان اصلاح طلب، اگر حقیقتا برای آرای دکتر سروش ارزش قائل اند، باید با موضوع برخورد قانونی با آیت الله صانعی، شیخ مهدی کروبی، مهندس موسوی و سایر اهانت کنندگان و اخلاگران در نظم و آرامش عمومی کاملا دموکراتیک و عقلانی برخورد نمایند.

    **به اعتقاد من نامه ی دکتر سروش -که اخیرا خطاب به امام خامنه ای منتشر شده-، یک فراخوان عمومی و غیر رسمی است به تمام مخالفان نظام برای حضور اعتراض آمیز در راهپیمایی روز قدس و در واقع آخرین تیر جریان روشنفکری است برای تحقق آنچه خود "زوال استبداد دینی" خوانده اند.

    ** من بهترین شکل حضور در راهیپیمایی روز قدس را بستن مچ بند سه رنگ پرچم کشور به دست راست و بستن مچ بند سبز به دست چپ می دانم اینطور، هم اتحاد خود را به رخ تمام بدخواهان می کشیم و هم به حکومت و شخص رئیس جمهور می فهمانیم که باید در اجرای امور به مطالبات تمام اقشار توجه داشته باشند. اما افسوس که همیشه یاد گرفته ایم دشوارترین و بدترین راه را برای تحقق مطالباتمان انتخاب کنیم. راهی که شاید به ترکستان رود.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    این مطلب، در روزنامه ی "وطن امروز" به چاپ رسید.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    به دلیل تداوم مشکلات حاد بلاگفا که اصلاح شدنی هم نبود، سه طلاقه اش کردم!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/6/29ساعت 12:26 صبح توسط شیدا جاوید
    نظرات دیگران()

    احمدی نژاد، مصدق دوم
    در این مطلب میخواهم با نگاهی گذرا به دوران دکتر مصدق ضمن پاسخگویی به برخی شبهات وارده در مورد وی به بازخوانی برخی وقایع تاریخی و مقایسه ی تطبیقی با این دوره بپردازم. زمانی که در یکی از وبلاگ ها به کامنتی برخوردم که علت ناکامی مصدق را مردمی نبودن وی دانسته بود و از این رهگذر او را با اصلاح طلبان مقایسه کرده بود، عزم ام را جزم کردم تا با استناد به واقعیات پاسخ این ادعا را بدهم .
    و البته احتمالا افراد زیادی چنین تصور می کنند که خاتمی و موسوی امروز، همان مصدق دیروزند.
    من در این مطلب ضمن ارائه مستنداتی که خلاف این ادعا را ثابت می کند به اثبات ادعای خودم (نزدیکی مصدق و احمدی نژاد) می پردازم.
    نظر عامه مردم این است که مصدق به واسطه همراهی با آیت الله کاشانی از حمایت بالای مردمی برخوردار بود و پس از بروز اختلافات میان این دو پشتوانه ملی خود را از دست داد یا این حمایت رو به ضعف گذاشت. غالبا این نظریه را در پاسخ اکثر معلمان و اساتید تاریخ به این سوال که ایا مصدق مقصر بود یا کاشانی می شود دریافت.
    اما من در اینجا قصدم پاسخ به این سوال نیست چرا که من این سوال را از اساس اشتباه می دانم. چون در سقوط مصدق، کاشانی تنها عامل تاثیرگذار نبود، از برنامه های منسجم و دقیق طراحان کودتای 28 مرداد گرفته تا تحرکات احزاب مخالف مصدق مثل حزب زحمتکشان و سیاهنمایی روزنامه ها و مطبوعات زنجیره ای توده ای (چلنگر و بسوی اینده و باختر و آتش و ...) که علیه مصدق و در ناکارامد جلوه دادن دولت وی قلم می زدند و حتی فدائیان اسلام که به دلیل هوی امریکایی پسند بودن مصدق کمر به قتل وی بسته بودند همه و همه دست به دست یکدیگر دادند تا فضا را برای براندازی مصدق فراهم کنند.
    ده ها روزنامه مصدق را نوکر امریکا می خواندند و روزنامه های توده ای که همیشه دم از کارگران و کشاورزان و مردم ضعیف و طبقه زحمتکش می زدند و برای منافع مردم بیچاره و مستمند ایران اشک می ریختند و جامه پاره می کردند و خون گریه می کردند و بنابر این مورد اعتماد زحمت کش ها بودند هزاران فحش و ناسزا و تهمت به مصدق می نوشتند و پیشنهاد می کردند و خبر می دادند که به زودی کشور ایران به صورت یک کشور کمونیستی منهای دین و منهای نماز و منهای آخوند و منهای پیشنماز و منهای گنبد و بارگاه و زیارتگاه روی کار خواهد آمد.
    از وقتی مصدق آمده عده بیکارها زیاد شده، حقوق کارمندان اداره به موقع نمی رسد و مملکت دارد فلج می شود، آنطور که همه روزنامه ها و مجلات دارند می نویسند و فریاد می زنند.
    بنابراین مردم هم با خودشان حساب کردند دیدند تا وقتی شاه {اصلاحات زمان ما} حکومت می کرد اینقدر روزنامه ها پر از فحش و بد بینی و کفر نبود پس هرچه هست زیر سر همین مصدق است.
    غافل از اینکه سازمان فخیمه "سیا" {حلقه انحصار قدرت در زمان ما} به این روزنامه های به اصطلاح طرفدار کارگر دستور می دهد که وقتی شاه {یکی از حلقه های قدرت} بر سر کار است، آن ها همه کارها را خوب و مملکت را آرام و کارگر را در حال رفاه و ایران را جای امن و امان جلوه دهند، و همینکه یک نفر مصدق {احمدی نژاد} پیدا می شود که می خواهد کاری انجام دهد، این ها مثل شیاطین به سر و صدا بیفتند و کارگرها را تحریک به بیکاری کنند تا کارها بخوابد و فلج شود، و مردم را وعده به کمونیستی {براندازی نظام} بدهند تا مردم بفهمند که خطر جدی است و مملکت دارد هرج و مرج می شود.
    اگر بخواهم یک نمونه از این روزنامه ها را در زمان فعلی نام ببرم با قاطعیت می گویم روزنامه "اعتماد". چون در چند مورد دم خروس اخبارش از وقایعی که با چشم خودم دیده ام در آمده.
    این از جریان شناسی مطبوعات در زمان مصدق؛
    برگردیم به عقب تر؛ سال های 1330 و 1331 و رابطه مجلس و مصدق
    بعد از واقعه 14 آذر 1331 که دفتر روزنامه های کمونیستی به انتقام خون سرهنگ نوری شاد مورد حمله گروهی از قلدران جنوب شهر قرار می گیرد، نمایندگان مجلس و روزنامه های چپی مصدق را آماج توهین و حمله قرار میدهند و از او به قاتل یاد می کنند.
    به گونه ای که در 19 آذر 1330 زمانی که مصدق قصد ایراد سخنرانی در مجلس را داشته، با اعتراض و قطع مکرر حرف هایش توسط نمایندگان مواجه می شود و در نهایت خطاب به نمایندگان می گوید:
    من می روم بیرون از مجلس برای مردم سخنرانی می کنم
    جمال امامی -یکی از نمایندگان- در واکنش به این سخن مصدق فریاد می زند: این نخست وزیر است یا
    انقلابی یا هوچی؟! نخست وزیر این حرف را می زند که من می رم با مردم حرف می زنم؟ شما ورق بزنید اوراق دموکراسی دنیا را ببینید یک همچین غلطی یک نخست وزیری در عمرش کرده است؟ {شانتاژ نمایندگان اصلاح طلب و اخیرا اصولگرانماها در زمان ما }
    یا پیراسته نماینده دیگر مجلس می گوید: ما باید امروز اعلام کنیم تا دنیا بداند که در حکومت مصدق امنیت نیست {دقیقا ادعای مخالفان احمدی نژاد}، قانون رعایت نشده {ایضا}، آزاد رعایت نشده {ایضا}، حقوق بشری رعایت نشده{ایضا}.
    کارشکنی مجلس برای نخست وزیر البته مسبوق به سابقه بوده. در تاریخ 4 تیر مهرماه 1330 وقتی مصدق برای گزارش اقدامات خود در مورد نفت در مجلس حضور می یابد به دلیل عدم حضور اکثریت به میدان بهارستان رفته و نطق خود را در جمع مردم ایراد می کند و می گوید: هرجا مردمند مجلس همانجاست. و همین شاهد خوبی بر مدعای مردمی بودن مصدق است. {که البته از نظر مخالفان حتما به قانون شکنی تعبیر می شود!}
    البته مردم هم متقابلا منش مصدق را لبیک می گویند و اوج ارادت خود را در  ماجرای 30 تیر 1331 برای بازگشت مجدد وی به نخست وزیری و برکناری قوام با تظاهرات سه روزه خود در خیابان ها و جانفشانی در مقابل حملات ارتش و شهربانی نشان می دهند.
    اما جالب اینجاست که مصدق در بسیاری از ویژگی های شخصیتی با احمدی نژاد مشترک است. از جمله قاطعیت، جدیت، لجبازی، مبارزه با مفاسد اقتصادی و برقراری عدالت اجتماعی و ...
    فردوست تعریف می کند که مصدق در کار دربار دخالت کامل می کرد و حتی هزینه آشپزخانه محمدرضا را تعیین می کرد. {از نظر مخالفان احمدی نژاد این عین دیکتاتوری است}.
    مصدق به تمام افرادی که به دلایل مختلف از حسابداری وجه ماهیانه داده می شد، همه را بدون استثنا حذف کرد {مبارزه با فساد اقتصادی در دولت یار}
    وقتی فردوست برای اخذ دکترای قضائی خود  باید به پاریس برود در فرودگاه متوجه می شود که به دستور مصدق ممنوع الخروج شده. درحالیکه این فرمان به تایید خود مصدق بوده. وزیر دفاع وقت موفق به اخذ مجوز از مصدق می شود. او در این باره می گوید:  مصدق لجباز است و می خواهد بفهماند که مسائل تاییدشده را هم می تواند دستور عدم اجرا بدهد... .
    اما در آخر می خواهم مروری داشته باشم به مطالب تعدادی از روزنامه های دوران مصدق در روزهای 17 و 18 آذر یعنی پس از واقعه ی 14 اذر که مقایسه نوع اتهام زنی مطبوعات به مصدق با آنچه الان در مورد دکتر احمدی نژاد می بینیم خیلی جالب است
    روزنامه بسوی اینده (آخرین نبرد) : ما فریاد تنفر و اعتراض خود را بر ضد رژیم آدم کشی دولت مصدق و مظالم پلیس قانون شکن او بلند می کنیم...
    هفته نامه چلنگر: ننگ و ادبار بر مصدق پیر و کفتار خون اشام و دار و دسته ننگین او که مرتکب چهارده اذر شدند
    روزنامه طلوع: مصدق السلطنه در سایه چماق و دیلم حکومت می کند- قیافه بدون ماسک مصدق السلطنه رسواترین قداره بند عوام فریب را تماشا کنید.
    روزنامه وظیفه: دکتر مصدق تا از خون سیراب نشود به این صحنه ننگین و بازی احمقانه پایان نمی دهد
    روزنامه داد: حکومت قلدر دکتر مصدق را مجلس شورای ملی باید سرنگون سازد...
    به این ترتیب می بینیم که دولت مصدق در حالی محکوم به چنین اتهاماتی می شود که هیچ گونه دخالتی در ماجرای 14 آذر نداشته است. {مقایسه کنید اتهامات کهریزک و کوی دانشگاه را که به دولت نسبت داده می شود}.

    **اینجا افراد زیادی می آیند و مدام از تاریخ مایه می گذارند و مادرانه توصیه می کنند که چشم و گوشم را باز کنم با این مدعیات که تاریخ تکرار می شود و تاریخ قضاوت خواهد کرد و ... کاملا مشخص است این افراد هیچ مطالعه ی تاریخی نداشته اند یا اگر هم داشته اند در مطالعه وقایع تاریخی خوب موشکافی نمی کنند وگرنه شاید در اعتماد به قضاوت های سطحی و آنچه می بینند و می شنوند، بیشتر احتیاط می کردند.

    **من برای نوشتن این مطلب از چند کتاب کمک گرفتم و البته هنوز ته ذهنم نکات مهمی باقی مانده که برای جلوگیری از اطاله ی مطلب مجبورم به همین مقدار اکتفا کنم و شاید در کامنت ها مابقی ذهنم را تخلیه کردم. چکش کاری مطلب را هم به کامنت دوستان واگذار می کنم.

    **هنوز پاسخ بعضی از کامنت های پست قبلی را ندادم البته فکر میکنم این پست پاسخگوی تمام این کامنت ها باشد و خلا پاسخگویی مرا پر کند.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/6/29ساعت 12:17 صبح توسط شیدا جاوید
    نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دشمن همین نزدیکیهاست نه در آن سوی مرزها
    آدرس وبلاگ
    دهن کجی مردم به سروش و سرگردانی روح پویر
    بزرگترین اشتباه تاریخی اصلاح طلبان
    پاسخ به ادعای مردمی نبودن مصدق